دختر هایی که مردن | هر آنچه باید از داستان هایشان بدانید

دختر هایی که مردن | هر آنچه باید از داستان هایشان بدانید

دختر هایی که مردن: از ادعا تا واقعیت در جنگ روایت ها

مرگ دختران جوان همواره با اندوهی عمیق همراه است، اما در فضای رسانه ای امروز، برخی از این حوادث به ابزاری برای جنگ شناختی و تحریف واقعیت تبدیل شده اند. هدف این محتوا بررسی مستند و جامع پرونده های جان باختن دختران در حوادث اخیر ایران، به ویژه اعتراضات سال ۱۴۰۱، و شفاف سازی در مورد ادعاهای کشته سازی است. این مقاله می کوشد تا با ارائه اطلاعات دقیق از منابع رسمی و اظهارات خانواده های قربانیان، تصویری روشن از واقعیت ارائه دهد و به مخاطبان در تشخیص حقیقت از شایعه یاری رساند.

در دنیای پرهیاهوی اطلاعات، جایی که اخبار با سرعت نور منتشر می شوند، تمییز دادن حقیقت از دروغ به چالشی بزرگ تبدیل شده است. این چالش زمانی دشوارتر می شود که موضوع به جان باختن انسان ها، به ویژه جوانان، مربوط باشد. پدیده کشته سازی به عنوان یک تاکتیک رسانه ای در جنگ هیبریدی یا جنگ ترکیبی، ابزاری است که در آن، مرگ های طبیعی، تصادفی، ناشی از بیماری یا حتی خودکشی، به شیوه ای هدفمند به نیروهای حکومتی یا اعتراضات نسبت داده می شود تا احساسات عمومی را تحریک کرده و اذهان را مشوش سازد. این روش، سابقه ای طولانی در حوادث و بحران های گذشته، هم در داخل و هم در سطح بین المللی، داشته است و هدف اصلی از آن، ایجاد ناامیدی، تضعیف اعتماد عمومی به روایت های داخلی و بهره برداری از داغدیدگی خانواده ها برای پیشبرد اهداف سیاسی خاص است.

اهمیت شفاف سازی، راستی آزمایی و دسترسی به اطلاعات دقیق در مواجهه با اخبار جعلی، در چنین فضایی بیش از پیش آشکار می شود. برای هر انسانی که به دنبال درک واقعیت است، لازم است که با دیدی نقادانه به اخبار نگریسته و منابع معتبر را شناسایی کند. این مقاله تلاش می کند تا با تحلیل موردی برخی از برجسته ترین پرونده ها، خواننده را با ابعاد مختلف این پدیده آشنا کرده و راهکارهایی برای مقابله با جنگ روایت ها ارائه دهد. ما به سراغ پرونده هایی می رویم که رسانه های خاص، روایت های مغرضانه ای از آن ها ارائه کرده اند و سعی می کنیم با تکیه بر مستندات موجود، چهره واقعی وقایع را به نمایش بگذاریم، تا مخاطب احساس کند خود در این مسیرِ یافتن حقیقت، همراه ماست.

بررسی ادعاهای جان باختن دختران در حوادث اخیر (اعتراضات ۱۴۰۱)

در جریان حوادث اخیر ایران، رسانه های معاند با استفاده از هر فرصتی، چه حوادث طبیعی و تصادفات، چه بیماری ها و خودکشی ها، به داستان سرایی پرداخته و مرگ افراد را به سیستم حکومتی نسبت دادند. این روایت سازی های هدفمند، با هدف برانگیختن احساسات عمومی و ایجاد بی اعتمادی، به ابزاری قدرتمند در دست کسانی تبدیل شد که به دنبال تشویش اذهان بودند. در این بخش، به بررسی موردی چندین پرونده از دختران جوانی می پردازیم که نامشان در این فضا به عنوان کشته شده توسط نظام مطرح شد. سعی بر این است که با ارائه مستندات، از بیانیه های رسمی گرفته تا اظهارات خانواده ها، واقعیت ماجرا روشن گردد و هر خواننده خود قضاوت کند که کدام روایت، به حقیقت نزدیک تر است.

پرونده نیکا شاکرمی: روایت های متناقض و واقعیت مستند

نام نیکا شاکرمی، یکی از اولین اسامی بود که در پروژه کشته سازی پس از آغاز اعتراضات ۱۴۰۱ مطرح شد. رسانه های خارجی مدعی شدند که نیکا در تجمع ۲۹ شهریور مفقود شده و پس از ۱۱ روز، جسدش به خانواده تحویل داده شده است. این ادعاها، به سرعت در فضای مجازی و رسانه های معاند گسترش یافت و منجر به تشکیل یکی از پیچیده ترین پرونده های قضائی اخیر شد. در این میان، روایت های مختلفی از نحوه جان باختن نیکا مطرح گردید که هر یک از سوی گروه های مختلف تعقیب می شد. در حالی که رسانه های خارجی بر روایت کشته شدن توسط نیروهای امنیتی اصرار داشتند، بررسی های رسمی و اظهارات برخی اعضای خانواده، مسیر دیگری را نشان می داد.

بر اساس گزارش های رسمی و تحقیقات قضایی، نیکا شاکرمی پس از شرکت در تجمعات، به مکانی دیگر رفته و تصاویر دوربین های مداربسته مسیر او را تا ساعاتی قبل از حادثه ضبط کرده بودند. کالبدشکافی و گزارش پزشکی قانونی نیز دلایل دیگری برای فوت وی ارائه داد که با ادعای ضرب و شتم یا شلیک گلوله از سوی نیروهای امنیتی در تجمعات، در تناقض بود. این پرونده نمونه ای بارز از جنگ روایت ها بود که در آن، احساسات عمومی به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و تلاش شد تا با ارائه اطلاعات ناقص یا نادرست، افکار عمومی به سمتی خاص هدایت شود. برای درک کامل این ماجرا، لازم است تمامی ابعاد پرونده، از لحظه مفقودی تا زمان کشف جسد و نتایج تحقیقات، به دقت مورد بررسی قرار گیرد و تنها به یک روایت بسنده نشود.

سارینا اسماعیل زاده: سقوط یا ضرب و شتم؟

سارینا اسماعیل زاده، دختری ۱۶ ساله اهل کرج، یکی دیگر از قربانیان دروغ پراکنی رسانه های معاند بود. ایران اینترنشنال در تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۴۰۱ مدعی شد که سارینا در تاریخ ۳۱ شهریورماه بر اثر ضربات باتوم ماموران امنیتی جان باخته است. این خبر، مانند بسیاری از موارد مشابه، با سرعت در شبکه های اجتماعی منتشر شد و احساسات زیادی را برانگیخت. اما واقعیت ماجرا، تفاوت فاحشی با روایت رسانه های خارجی داشت.

طبق مستندات و اظهارات نزدیکان، سارینا اسماعیل زاده در بامداد روز دوم مهرماه ۱۴۰۱، بر اثر سقوط از ساختمان درگذشت. مادر سارینا نیز در مصاحبه ای رسمی، قاطعانه هرگونه ادعای فوت دخترش بر اثر ضربه باتوم را رد کرد. این تکذیبیه از سوی خانواده، نشان داد که چگونه رسانه های معاند، بدون هیچ گونه راستی آزمایی و تنها با تکیه بر شایعات و اهداف سیاسی خود، از یک حادثه دلخراش سوءاستفاده می کنند. هدف از این نوع خبرسازی، بهره برداری از داغ خانواده ها و استفاده از احساسات آن ها برای اهداف پروپاگاندایی است. چنین وقایعی به وضوح نشان می دهد که چگونه جنگ روانی می تواند به قلب یک خانواده داغدار نیز نفوذ کند و آن ها را درگیر بازی های سیاسی ناخواسته نماید.

اسرا پناهی: فوت بر اثر بیماری قلبی یا ضربات امنیتی؟

داستان اسرا پناهی، دانش آموز اردبیلی، نیز از جمله مواردی است که دستخوش تحریف رسانه ای شد. ابتدا بی بی سی فارسی گزارشی مبنی بر جان باختن یک دانش آموز در مدرسه شاهد اردبیل به دلیل خونریزی داخلی پس از حمله نیروهای امنیتی منتشر کرد. در ابتدا نام آیتک رضایی به عنوان این دانش آموز مطرح شد، اما با فاش شدن دروغ بودن این ادعا (آیتک رضایی ماه ها پیش از آن بر اثر خودکشی فوت کرده بود)، رسانه ها به سرعت نام اسرا پناهی را جایگزین کردند.

اینجا بود که واقعیت، همچون خورشید، از پس ابرها نمایان شد. عموی اسرا پناهی در تاریخ ۲۳ مهرماه ۱۴۰۱ در مصاحبه ای اعلام کرد که اسرا ناراحتی مادرزادی قلبی داشته و متاسفانه سه روز قبل از آن، حالش بد شده و پس از انتقال به بیمارستان، فوت کرده است. او صراحتاً هرگونه ارتباط مرگ اسرا با تجمعات و شورش ها را رد کرد. برادر اسرا نیز تأکید کرد که خبرهای کذب توسط رسانه هایی مانند بی بی سی و ایران اینترنشنال منتشر شده است و خواهرش نه در مدرسه شاهد درس می خوانده و نه به دست ماموران کشته شده است. این پرونده نشان می دهد که چگونه یک داستان جعلی، می تواند بارها تغییر کند و نام افراد بی گناه را به خود بگیرد تا تنها به یک هدف مشخص، یعنی کشته سازی، دست یابد. این چرخش در اسامی و داستان ها، نشانگر ماهیت غیرحرفه ای و مغرضانه این نوع اطلاع رسانی است.

نگین عبدالملکی: مسمومیت یا خشونت؟

ماجرای نگین عبدالملکی نیز یکی دیگر از نمونه های برجسته کشته سازی است. ایران اینترنشنال در تاریخ ۲ آبان ۱۴۰۱ مدعی شد که نگین عبدالملکی در تاریخ ۲۰ مهرماه در اعتراضات همدان شرکت کرده و بر اثر ضربات متعدد و شدید باتوم به سرش جان باخته است. این رسانه حتی پا را فراتر گذاشت و داستانی از حمله حراست دانشگاه به اتاق دانشجویان برای پنهان کردن خبر مرگ نگین روایت کرد.

اما حقیقت چیز دیگری بود. خبرگزاری فارس در تاریخ ۲۱ مهرماه، خبری در خصوص مصرف مشروبات الکلی تقلبی دست ساز توسط چند جوان در همدان منتشر کرده بود. دادستان همدان نیز در تاریخ ۲۴ مهرماه توضیح داد که صبح روز ۲۰ مهرماه، سه جوان با علائم شدید مسمومیت به بیمارستان منتقل شدند و دو نفر از آن ها، شامل یک دختر و یک پسر، در تاریخ ۲۱ مهرماه فوت کردند. در این گزارش ها اصلاً نامی از نگین عبدالملکی برده نشده بود. پدر نگین عبدالملکی با انتشار نامه ای، صراحتاً ادعاهای رسانه های معاند را تکذیب و اعلام کرد که دخترش بر اثر مسمومیت فوت کرده و مرگ او هیچ ارتباطی با اغتشاشات اخیر نداشته است. او با شدیدترین لحن، از رسانه هایی که با سوءاستفاده از این حادثه دلخراش به دنبال بهره برداری و ایجاد تفرقه بودند، اعلام برائت کرد. این اتفاق نمونه ای روشن از تلاش برای تغییر روایت یک حادثه طبیعی به یک داستان سیاسی است.

مائده جوانفر: تصادف رانندگی یا کشته شدن در اعتراضات؟

داستان مائده جوانفر، پرستار ۲۸ ساله اهل رشت، یکی دیگر از روایت های تحریف شده توسط رسانه های خارجی بود. در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۱، شبکه هایی نظیر منوتو مدعی شدند که مائده جوانفر در خیزش سراسری چهارم آبان ماه در رشت، توسط نیروهای امنیتی کشته شده است. این ادعا در فضای مجازی به سرعت پخش شد و به لیست قربانیان اعتراضات اضافه گردید.

واقعیت این بود که مائده جوانفر در ساعت ۱۷ روز سوم آبان ماه، پس از اتمام کلاس آموزشی خود در قزوین، در مسیر بازگشت به رشت با خودروی شخصی اش در گردنه کوهین دچار سانحه رانندگی شد. خودروی او به دلیل خواب آلودگی و سرعت غیرمجاز از مسیر منحرف شده و به گاردریل برخورد کرده بود. دادستان مرکز استان گیلان نیز با رد شایعات منتشره، صراحتاً اعلام کرد که این فرد بر اثر تصادف فوت کرده است. پدر مرحومه، اسماعیل جوانفر، در تاریخ ششم آبان ماه در مصاحبه با ایرنا، تأکید کرد که دخترش در حادثه رانندگی جان باخته و هرگونه حضور او در درگیری های اخیر یا کشته شدنش توسط نیروهای امنیتی را تکذیب کرد. او با اظهار تأسف از سوءاستفاده از فوت دخترش برای اهداف سیاسی، به حواشی مراسم خاکسپاری نیز اشاره کرد که در آن افراد ناشناس تلاش می کردند مراسم را برهم بزنند. این داستان نشان می دهد که چگونه یک اتفاق تلخ و کاملاً تصادفی، می تواند به یک ابزار برای تشدید تنش های اجتماعی تبدیل شود.

آرنیکا قائم مقامی: سقوط از ارتفاع یا ضرب و شتم؟

آرنیکا قائم مقامی، دختری ۱۷ ساله، از جمله اسامی بود که نهادهای خودخوانده حقوق بشری و رسانه های معاند، مرگ او را به ضربات باتوم نیروهای امنیتی نسبت دادند. کانون حقوق بشر ایران در توئیتی مدعی شد که آرنیکا بر اثر ضربات باتوم از پشت سر جان سپرده و به دروغ گفته شده است که از طبقه چهارم پرتاب شده است. آن ها حتی ادعا کردند که مقامات امنیتی او را عمداً به بیمارستان ارتش منتقل کرده اند تا موضوع را پنهان کنند.

ساسان قائم مقامی، پدر آرنیکا، با رد قاطع این ادعاها، نحوه فوت دخترش را تشریح کرد. او توضیح داد که صبح روز شنبه ۲۳ مهرماه، آرنیکا از پنجره اتاقش به حیاط منزل سقوط کرده است. پدر تأکید کرد که دخترش چند روز در ICU بوده و یکم آبان ماه فوت کرده، در حالی که توئیت های خبرساز قبل از فوت او منتشر شده بودند. او صراحتاً اعلام کرد که دخترش در هیچ یک از اغتشاشات شرکت نمی کرد و دختری درس خوان، هنرمند و ورزشکار بود. پدر آرنیکا همچنین از افرادی که در آن وضعیت از دخترش عکس گرفته و آن را منتشر کرده بودند، شکایت کرد. این ماجرا نشان می دهد که چگونه حتی در بحرانی ترین لحظات زندگی یک خانواده، برخی به دنبال فرصت طلبی و ساختن روایت های دروغین هستند و بار مضاعفی بر دوش خانواده های داغدار می گذارند.

«پدر نگین عبدالملکی با انتشار نامه ای، صراحتاً ادعاهای رسانه های معاند را تکذیب و اعلام کرد که دخترش بر اثر مسمومیت فوت کرده و مرگ او هیچ ارتباطی با اغتشاشات اخیر نداشته است. او با شدیدترین لحن، از رسانه هایی که با سوءاستفاده از این حادثه دلخراش به دنبال بهره برداری و ایجاد تفرقه بودند، اعلام برائت کرد.»

پریسا بهمنی: قربانی تصادف یا سناریوی کشته سازی؟

پریسا بهمنی، متخصص جراحی عمومی، در تاریخ سوم آبان ماه ۱۴۰۱ بر اثر یک سانحه رانندگی جان باخت. او در تقاطع بزرگراه شهید چمران و آیت الله هاشمی رفسنجانی (نیایش) در حال تردد در خط BRT بود که یک دستگاه کامیون با او برخورد کرد. اما شبکه منوتو با تحریف واقعیت، روایت این حادثه را به گونه ای دیگر نوشت: «دکتر پریسا بهمنی در صحنه سازی تصادف کشته شد!»

مدیر روابط عمومی سازمان نظام پزشکی کل کشور به سرعت این خبر دروغ را تکذیب و تأکید کرد که دکتر پریسا بهمنی بر اثر تصادف جان باخته و خبر کشته شدن او توسط ماموران امنیتی صحت ندارد. علی صالحی، دادستان تهران، نیز در این خصوص توضیح داد که فوت خانم بهمنی هیچ ارتباطی با تجمعات و اغتشاشات نداشته و اساساً درگذشت ایشان پیش از زمان اعلام شده برای تجمعات ادعایی بوده است. رسانه های معاند تلاش کردند با جعل خبر حضور وی در اجتماع مقابل سازمان نظام پزشکی در روز چهارم آبان، فوت خانم بهمنی را به اغتشاشات مرتبط کنند تا از این طریق، روایت خود را تقویت نمایند. این نمونه نیز نشان دهنده دستکاری آشکار در واقعیت ها برای رسیدن به اهداف سیاسی است.

نسرین قادری: آنفلوآنزا یا اغتشاشات؟

نسرین قادری، دختری ۳۵ ساله اهل مریوان، در تاریخ ۱۴ آبان ماه ۱۴۰۱ در منزل خود در تهران فوت کرد. اما مانند بسیاری از موارد مشابه، رسانه ها و شبکه های اجتماعی وابسته به ضدانقلاب، در ادامه پروژه کشته سازی، فوت این مرحومه را به اغتشاشات ربط دادند و سعی کردند آن را ناشی از خشونت نیروهای امنیتی جلوه دهند.

خانواده نسرین قادری، قاطعانه خبر دروغ کشته شدن دخترشان را تکذیب کردند. پدر نسرین قادری در مصاحبه ای اعلام کرد که دخترش سابقه تشنج داشته و به آنفلوآنزا نیز مبتلا شده بود. او توضیح داد که شب فوت، برادر نسرین تا دیروقت در کنار او بوده و خانواده نیز با او در تماس تلفنی بوده اند. پدر هرگونه شایعه درباره حضور دخترش در تجمعات اعتراضی و اغتشاشات را به شدت رد کرد. این اتفاق، بار دیگر تأکیدی بر این حقیقت است که چگونه رسانه های مغرض، از هر اتفاق ناگواری برای پیشبرد اهداف خود و تشویش اذهان عمومی استفاده می کنند، حتی اگر به قیمت بی احترامی به داغ و درد یک خانواده تمام شود.

نسیم صدقی: قتل مشکوک و تکذیب انتساب به نیروهای امنیتی

«نسیم صدقی» دختر ۲۳ساله اهل شاهین دژ، به طرز مشکوکی در محلی خارج از محدوده شهر ارومیه به قتل رسید. این حادثه تلخ و مبهم، فرصتی دیگر برای کانال های ضدانقلاب فراهم آورد تا این موضوع را به نیروهای امنیتی منتسب کنند. کارمند بی بی سی فارسی در این رابطه مدعی شد که در روز نهم آبان در ارومیه، ماموران امنیتی با دو گلوله جنگی به نسیم صدقی شلیک کرده اند.

اما خانواده و نزدیکان نسیم صدقی، این ادعا را تکذیب کردند. رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی آذربایجان غربی نیز با قاطعیت اعلام کرد که قاتل و دستیاران وی در ماجرای قتل نسیم صدقی شناسایی و دستگیر شده اند. این مورد نشان می دهد که حتی در پرونده های قتل، که ماهیت جنایی دارند، رسانه های مغرض تلاش می کنند تا با تحریف واقعیت، پای نیروهای امنیتی را به ماجرا باز کرده و از احساسات عمومی برای اهداف خود بهره برداری کنند. در چنین شرایطی، اعلام سریع نتایج تحقیقات و دستگیری عاملان، اهمیت بسزایی در خنثی سازی جنگ روانی دارد و به مخاطب کمک می کند تا واقعیت را از روایت های دروغین بازشناسد.

پارمیس همنوا: یک نام بی وجود و داستانی ساختگی

در ادامه موج کشته سازی، شبکه منوتو داستانی عجیب و کاملاً بی اساس را مطرح کرد. این شبکه ادعا کرد: «پارمیس همنوا، دانش آموز ایرانشهری، به دلیل پاره کردن عکس خمینی در کتاب درسی کشته شد.» این ادعا در حالی صورت گرفت که اساساً دانش آموزی با نام پارمیس همنوا در ایرانشهر وجود خارجی نداشت و این خبر از پایه و اساس دروغ بود.

آموزش و پرورش ایرانشهر با صدور بیانیه ای رسمی، قاطعانه خبر کشته شدن یک دانش آموز به نام پارمیس همنوا در دبیرستان پروین اعتصامی این شهرستان را تکذیب کرد. در این بیانیه آمده بود که هیچ دانش آموزی با این مشخصات در کل حوزه آموزش و پرورش ایرانشهر وجود ندارد و هیچ دانش آموزی در این شهرستان کشته نشده است. دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان سیستان و بلوچستان نیز این خبر را کذب محض دانست. این ادعای دروغین، با هدف اضافه کردن یک دختر بلوچ به چرخه کشته سازی در میان اقوام مختلف ایران مطرح شد و نشان داد که رسانه های معاند حتی از جعل نام و هویت افراد بی وجود نیز ابایی ندارند تا به اهداف خود دست یابند. این سناریوسازی ها، بیش از پیش ماهیت غیرحرفه ای و مغرضانه این شبکه ها را آشکار می سازد.

ندا بیات (اعظم عمندی): دختری که نامش اشتباهی معرفی شد

داستان ندا بیات، یکی دیگر از روایت های تحریف شده ای بود که در فضای مجازی دست به دست شد. یکی از کارمندان شبکه منوتو در صفحه توئیتر خود مدعی شد که ندا بیات در بیمارستان امام حسین زنجان فوت کرده، به او مکرراً تجاوز شده و خونریزی داخلی داشته و خانواده اش اجازه تشییع نداده اند. این ادعاها، به سرعت تبدیل به یک خبر داغ در رسانه های خارجی شد و به لیست کشته شدگان اضافه گردید.

اما واقعیت این بود که اولاً، شخصی به نام ندا بیات اصلاً وجود خارجی نداشت. ثانیاً، اشاره رسانه های خارجی به دختر ۲۳ ساله جوانی به نام «اعظم عمندی» بود که در تاریخ ۴ آبان ماه ۱۴۰۱، روی سقف خودروی نیروی انتظامی در خیابان سعدی زنجان حضور یافته بود. نکته قابل توجه اینجاست که فردی که لندن نشینان ادعا کردند کشته شده، تنها چند روز پس از آن ادعا، در دادگاه حاضر شد و حتی فیلم حضور او نیز منتشر گردید. این مورد به وضوح نشان می دهد که چگونه رسانه های معاند، نه تنها اقدام به کشته سازی می کنند، بلکه حتی در نام و هویت افراد نیز مرتکب اشتباهات فاحش می شوند و بدون هیچگونه راستی آزمایی، به نشر اکاذیب می پردازند و احساسات عمومی را جریحه دار می کنند.

مرضیه دشمن زیاری: تصادف رانندگی و تکذیب خانواده

پرونده مرضیه دشمن زیاری، دختر جوانی اهل بوشهر، نمونه ای دیگر از سوءاستفاده رسانه ای از یک حادثه دلخراش بود. یک اکانت توئیتری با شایعه سازی و ادعای دوستی با مرحومه و خانواده اش، کشته شدن او را بر اثر ضربات باتوم ماموران در اغتشاشات عنوان کرد و یک پیج اینستاگرامی نیز به این موضوع دامن زد.

اما پدر مرحومه، عبدالرحیم دشمن زیاری، با قاطعیت این شایعات را تکذیب کرد. او در گفت وگو با خبرگزاری فارس در بوشهر اظهار داشت که دختر عزیزش در هفته های گذشته بر اثر سانحه تصادف فوت کرده و تمامی مستندات صحنه ای موجود است. او از افراد مغرضی که در فضای مجازی شایعه سازی می کردند به شدت انتقاد کرد و از مقامات قضایی درخواست رسیدگی مجدانه و اشد مجازات برای این افراد را داشت. راننده خودرویی که با مرحومه تصادف کرده بود نیز همان لحظه دستگیر شده و در حال گذراندن مراحل قانونی است. این مورد نشان می دهد که چگونه در بحبوحه حوادث، حتی مرگ های تصادفی نیز به ابزاری برای جنگ روانی تبدیل می شوند و خانواده های داغدار باید علاوه بر تحمل غم از دست دادن عزیزشان، با موجی از شایعات و دروغ ها نیز دست و پنجه نرم کنند.

ناهید مصطفی پور: آنفلوآنزا یا کشته شدن در اغتشاشات؟

مرگ ناهید مصطفی پور، یکی دیگر از سوژه های کشته سازی توسط رسانه های معاند بود. تعدادی از کاربران عکسی از ناهید مصطفی پور منتشر کرده و مدعی شدند که او در اغتشاشات کشته شده است. داستان سرایی اکانت های توئیتری بر این فرض بود که خانم مصطفی پور در تهران ربوده شده و بعد از ۹ روز جسدش به خانواده اش تحویل داده شده است.

یک روزنامه نگار اصلاح طلب در صفحه شخصی توئیتر خود، با انتشار خبری، این ادعا را تکذیب کرد. او نوشت که همسر ناهید (زهرا) مصطفی پور، به علت آنفلوآنزا درگذشته است، اما خبرش به دروغ با عنوان قربانی اعتراضات پخش شده است. همسر مرحومه نیز در اینستاگرام خود ماجرا را توضیح داده بود. ناهید مصطفی پور از اقوام لر در یاسوج بودند و این دومین موردی بود که معاندین پس از نیکا شاکرمی، بساط پروژه کشته سازی خود را در میان این قوم پهن کرده بودند. این واقعه تأکیدی بر این نکته است که دروغ پردازان، از هیچ فرصتی، حتی بیماری و مرگ طبیعی افراد، برای تحقق اهداف خود و تحریک احساسات اقوام مختلف دریغ نمی کنند.

حدیث نجفی، غزاله چلاوی و فرشته احمدی: پرونده هایی در دست بررسی

در میان لیست بلند بالای اسامی که توسط رسانه های معاند به عنوان کشته شدگان اعتراضات مطرح شدند، نام های حدیث نجفی، غزاله چلاوی و فرشته احمدی نیز به چشم می خورد. پرونده این افراد کماکان در دست بررسی است و هر یک ابعاد خاص خود را دارند که روایت های متفاوتی را در پی داشته اند. این موارد، پیچیدگی های بیشتری در زمینه تعیین علت دقیق و عاملان فوت دارند.

حدیث نجفی: او اولین فردی بود که پس از شروع آشوب ها فوت کرد. در ابتدا برخی از اعضای خانواده، انگشت اتهام را به سمت نیروی انتظامی دراز کردند و معتقد بودند ماموران با ۳ گلوله جنگی به حدیث شلیک کرده اند. اما نیروی انتظامی حاضر در میدان مسلح نیست و وقایع روز چهلم حدیث نجفی که تروریست ها، ماموران فراجا را با قساوت تمام به خون کشیدند، گواهی بر این مدعاست. پدر حدیث نجفی نیز خود معتقد نیست که ماموران نیروی انتظامی دخترش را به قتل رسانده باشند و از دستگاه قضایی خواست که قاتل دخترش را پیدا کنند.

غزاله چلاوی: او نیز بر اثر شلیک گلوله در ناآرامی های مقابل فرمانداری آمل در تاریخ ۳۰ شهریورماه جان باخت. رئیس پلیس آگاهی مازندران در این رابطه گفته است: «رد گلوله بر پیکر مرحوم چلاوی نشان می دهد که گلوله از ارتفاع بالا (محل حضور نیروهای انتظامی) شلیک نشده بلکه فردی از بین جمعیت (هم تراز با خانم چلاوی) به وی شلیک کرده است.» این یافته ها، روایت های اولیه را به چالش می کشد.

فرشته احمدی: ناصر عتباتی، رئیس کل دادگستری آذربایجان غربی، در رابطه با جزئیات فوت خانم فرشته احمدی در شهرستان مهاباد اظهار کرد: «طبق بررسی هایی که تا امروز انجام شده اثبات گردیده، شلیک گلوله از داخل منزل این فرد انجام شده و این موضوع را اعضای خانواده این خانم هم تایید کرده اند. حسب اعلام مراجع انتظامی و امنیتی در محدوده منزل این خانم در زمان وقوع حادثه هیچگونه تجمع، اغتشاش و حضور پلیس نیز وجود نداشته است.» این جزئیات، روایتی کاملاً متفاوت از ادعاهای مطرح شده ارائه می دهند.

این پرونده ها، همگی نشان دهنده تلاش برای بهره برداری از مرگ های دلخراش به نفع جنگ روایت ها و تحریف واقعیت هستند. در چنین شرایطی، شفافیت در اطلاع رسانی از سوی نهادهای رسمی و صبر و هوشیاری عمومی برای تشخیص حقیقت، از اهمیت حیاتی برخوردار است.

تمایز میان کشته سازی و وقایع اجتماعی واقعی: پرونده رومینا اشرفی

در حالی که بخش عمده ای از پرونده های جان باختن دختران جوان در سال های اخیر، به ویژه در بستر اعتراضات، با پروژه های کشته سازی رسانه های معاند گره خورده است، لازم است که میان این روایت های تحریف شده و وقایع اجتماعی واقعی که منجر به مرگ دختران می شوند، تمایز قائل شد. برخی مرگ ها، هرچند بازتاب رسانه ای گسترده ای می یابند و عموم را متأثر می سازند، اما دلایل و عوامل آن ها کاملاً متفاوت از ادعاهای کشته سازی سیاسی است. این بخش به بررسی یکی از برجسته ترین و دلخراش ترین این پرونده ها می پردازد تا ماهیت متفاوت آن را از پدیده کشته سازی روشن سازد.

رومینا اشرفی: قربانی قتل ناموسی و پیچیدگی های قانونی

رومینا اشرفی، دختر نوجوان ۱۴ ساله تالشی، در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ به دست پدرش به قتل رسید. این حادثه تلخ، که از آن به عنوان قتل ناموسی یاد می شود، به دلیل مخالفت خانواده با ازدواج او با پسری که دوست داشت، رخ داد. رومینا پس از فرار از خانه با دوست پسرش، توسط پلیس دستگیر شده و به پدرش تحویل داده شده بود، تصمیمی که متأسفانه به فاجعه ای جبران ناپذیر ختم شد.

این پرونده با موارد کشته سازی مرتبط با اعتراضات، تفاوت ماهوی دارد. در مورد رومینا، علت فوت کاملاً مشخص بود: قتل توسط پدر. عاملان نیز شناخته شده بودند و ادعای انتساب به نیروهای حکومتی یا اغتشاشات مطرح نبود. هدف رسانه ای شدن این خبر نیز، افشای یک آسیب اجتماعی عمیق و نقد قوانین موجود، به ویژه ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی بود که پدر را به عنوان ولی دم، از قصاص در قتل فرزند معاف می کند. این قانون به قاتل انگیزه داده بود که پس از مشورت با یک وکیل، و با آگاهی از عدم قصاص، دست به چنین جنایتی بزند.

واکنش های حقوقی و اجتماعی به این قتل ناموسی، گسترده بود. بسیاری خواستار اصلاح قوانین مربوط به خشونت علیه زنان و کودکان شدند و لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت که سال ها در انتظار تصویب مانده بود، بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. حکم ۹ سال حبس برای پدر رومینا نیز با اعتراضات بسیاری همراه شد، زیرا بسیاری آن را ناکافی و بازدارنده نمی دانستند. این پرونده، هرچند به شدت دردناک است، اما به وضوح نشان می دهد که جنگ روانی و کشته سازی با سوءاستفاده از مرگ ها، پدیده ای متفاوت از نقد و بررسی وقایع تلخ اجتماعی و تلاش برای اصلاح قوانین است. درک این تمایز، برای مبارزه با تحریف واقعیت و هدایت افکار عمومی به سمت راه حل های ریشه ای برای معضلات اجتماعی، حیاتی است.

جمع بندی و راهکارهای مقابله با جنگ روایت ها

تحلیل مستند پرونده های متعدد جان باختن دختران جوان در ایران، به وضوح تفاوت فاحش و سازمان یافته میان روایت های رسانه های معاند و واقعیت های مستند را آشکار می سازد. در یک سو، روایت هایی ساختگی و سراسر دروغین قرار دارند که با بهره برداری از حوادث طبیعی، تصادفات، بیماری ها و حتی جعل هویت، سعی در کشته سازی و نسبت دادن این مرگ ها به سیستم حکومتی دارند. در سوی دیگر، واقعیت های مستند و تأییدشده از سوی نهادهای رسمی، پزشکی قانونی و مهم تر از همه، خانواده های داغدار، نشان می دهند که بسیاری از این ادعاها، صرفاً پروپاگاندای رسانه ای و بخشی از یک جنگ شناختی گسترده است.

رسانه های خارجی با سوءاستفاده از احساسات عمومی، به ویژه داغدیدگی خانواده ها، و با تمرکز هدفمند بر قربانیان جوان و به ویژه دختران، تلاش می کنند تا ناامیدی و بی اعتمادی را در جامعه ترویج کنند. این رویکرد، نه تنها به حقیقت جویی کمکی نمی کند، بلکه با افزودن بار روانی بر دوش خانواده ها و تشویش اذهان عمومی، به قطبی سازی جامعه و دامن زدن به خشونت دامن می زند. در این میان، پرونده هایی نظیر رومینا اشرفی، با ماهیت اجتماعی و حقوقی متفاوت، با هدف روشنگری و اصلاح قوانین مطرح می شوند که نباید با پروژه های کشته سازی درآمیخته شوند.

برای مقابله با این جنگ روایت ها، هوشیاری عمومی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شهروندان باید در برابر هرگونه خبری، به ویژه آن هایی که احساسات را تحریک می کنند، با دیدی نقادانه برخورد کرده و به سرعت آن را باور یا بازنشر نکنند. اعتبار سنجی منابع، جست وجوی اطلاعات از چندین منبع موثق، و توجه به جزئیات و مستندات ارائه شده، از جمله راهکارهای اساسی برای تشخیص حقیقت از دروغ است. نهادهای داخلی نیز مسئولیت مهمی در اطلاع رسانی صحیح، شفافیت حداکثری و پاسخگویی سریع تر به شایعات دارند تا فضای سوءاستفاده برای رسانه های مغرض را به حداقل برسانند.

«این پدیده کشته سازی به عنوان یک تاکتیک رسانه ای در جنگ هیبریدی یا جنگ ترکیبی، ابزاری است که در آن، مرگ های طبیعی، تصادفی، ناشی از بیماری یا حتی خودکشی، به شیوه ای هدفمند به نیروهای حکومتی یا اعتراضات نسبت داده می شود تا احساسات عمومی را تحریک کرده و اذهان را مشوش سازد.»

در نهایت، مسئولیت اجتماعی افراد در انتشار اخبار و پرهیز از بازنشر شایعات، نقشی تعیین کننده در حفظ سلامت روانی جامعه و مبارزه با تحریف واقعیت ایفا می کند. تنها با آگاهی، دقت و همت جمعی می توان از افتادن در دام پروپاگاندای رسانه ای جلوگیری کرد و به سمت جامعه ای حرکت کرد که در آن، حقیقت جایگاه واقعی خود را می یابد و از جان و آبروی انسان ها برای اهداف سیاسی سوءاستفاده نمی شود. در این مسیر، هر خواننده با تأمل در حقایق و تجربیاتی که ارائه شد، به قدرت تمییز و تشخیص خویش دست خواهد یافت و کمتر در معرض فریب قرار خواهد گرفت.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "دختر هایی که مردن | هر آنچه باید از داستان هایشان بدانید" هستید؟ با کلیک بر روی قوانین حقوقی، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "دختر هایی که مردن | هر آنچه باید از داستان هایشان بدانید"، کلیک کنید.