تاریخ اسلواکی | راهنمای جامع از ابتدا تا امروز

تاریخ اسلواکی
اسلواکی، کشوری محصور در خشکی و واقع در قلب اروپا، از دیرباز شاهد فراز و نشیب های بی شمار تاریخی بوده است. این سرزمین، با پایتخت پرجنب وجوش خود، براتیسلاوا، و جمعیتی بالغ بر ۵.۴ میلیون نفر که به زبان اسلواک سخن می گویند، داستانی پررمزوراز از شکل گیری هویت، مبارزه و استقلال را روایت می کند.
تاریخ اسلواکی، سفری است در اعماق زمان، از دوران پارینه سنگی که اولین انسان ها در این خاک قدم گذاشتند، تا شکل گیری امپراتوری های باستانی، ادغام در پادشاهی های قدرتمند، نبردهای خونین و در نهایت، رسیدن به استقلال مدرن. هر دوره تاریخی، برگی از این دفتر کهن را رقم زده و نقشی ماندگار بر فرهنگ و هویت مردم اسلواک نهاده است. کاوش در این تاریخ غنی، نه تنها به درک گذشته این سرزمین کمک می کند، بلکه بینش عمیقی نسبت به تحولات اروپای مرکزی و چگونگی تکامل ملت ها در دل تضادها و چالش ها به ما می دهد.
ریشه های کهن و آغاز تمدن در سرزمین اسلواکی
تاریخ اسلواکی از هزاران سال پیش آغاز می شود؛ زمانی که اولین انسان ها در این منطقه سکنی گزیدند. این سرزمین، گنجینه ای از شواهد باستان شناسی را در خود جای داده که نشان دهنده زندگی و تمدن های اولیه در قلب اروپا است. برای درک ریشه های این کشور، باید به اعماق زمان سفر کرد و از میان لایه های خاک و سنگ، نشانه های گذشتگان را بیرون کشید.
دوران پارینه سنگی و میان سنگی
در دوران پارینه سنگی، حدود ۲۷۰,۰۰۰ سال پیش از میلاد، اولین شواهد حضور انسان در نزدیکی نووه مستو ناد واهوم کشف شد. ابزارهای سنگی که با تکنیک کلاکتونی ساخته شده اند، گواهی بر این سکونت باستانی هستند. با مرور این ابزارها، می توانیم تصور کنیم که انسان های اولیه چگونه برای بقا در این سرزمین تلاش می کردند. در دوران پارینه سنگی میانی، بین ۲۰۰,۰۰۰ تا ۸۰,۰۰۰ سال پیش از میلاد، غار پرپوژتسکا در بوینیتسه و مکان های اطراف آن، یافته های مهم دیگری را از جمله جمجمه نئاندرتال ها در گانوفچه، در شمال اسلواکی، به دست داد. این یافته ها نشان از حضور جوامع شکارچی-گردآورنده دارد که زندگی خود را با محیط طبیعی تطبیق داده بودند.
باستان شناسان در دره های رودخانه های نیترا، هرون، ایپئل، واه و تا نزدیکی شهر ژیلینا، و همچنین در دامنه کوه های ویهورلات، اینووتس و تریبه چ، اسکلت های انسان های پیش از تاریخ و اشیای فراوان فرهنگ گراوتی را کشف کرده اند. یکی از مشهورترین این یافته ها، مجسمه ونوس موراوانی است که از استخوان ماموت ساخته شده و قدمت آن به ۲۲,۸۰۰ سال پیش از میلاد می رسد. این مجسمه، که در دهه ۱۹۴۰ در موراوانی ناد واهوم پیدا شد، نمادی از هنر و خلاقیت انسان های اولیه در این منطقه است. گردنبندهای متعددی از صدف های گاستروپود سیپراکا ترموفیل نیز در مناطق زاکوفسکا، پودکوویتسه و رادوشینا به دست آمده که نشان دهنده تبادلات تجاری با مدیترانه و اروپای مرکزی در آن دوران است.
عصر برنز و آهن
در عصر برنز، سرزمین اسلواکی بین سال های ۲۰۰۰ تا ۸۰۰ پیش از میلاد، شاهد تحولات بزرگی بود. رشد چشمگیر در تولید مس، به ویژه در اسلواکی مرکزی و شمال غربی، به این منطقه ثروت و پیشرفت اقتصادی بخشید. مس به منبع پایداری از رفاه برای مردمان این سرزمین تبدیل شد و منجر به توسعه فرهنگی و سیاسی گسترده ای گردید. پس از ناپدید شدن فرهنگ های چاکانی و ولاتیچه، مردم لوساتیا به ساخت استحکامات پیچیده و مراکز اداری قدرتمند روی آوردند. کاوش ها در قلعه های تپه ای لوساتیا، نشان دهنده توسعه قابل توجه تجارت و کشاورزی در آن دوره است.
در عصر آهن، ورود قبایل تراسیایی، مردمان فرهنگ کالندربرگ را که در دهکده های دشتی و قلعه های تپه ای مانند مولپیر در کارپات های کوچک زندگی می کردند، دستخوش تغییر کرد. در دوره هالشتات، تپه های تدفینی باشکوهی در غرب اسلواکی با تجهیزات شاهزاده ای از جمله ظروف، زیورآلات و تزئینات غنی ساخته شد. این دوره همچنین شاهد رشد صنعت نساجی و ظهور قدرت شاهزادگان محلی بود. اما این قدرت در قرن ها قبل از میانه هزاره اول پیش از میلاد، پس از کشمکش هایی بین مردم سکایی-تراسیایی و بومیان، رو به افول گذاشت.
با ورود سلت ها در حدود ۵۰۰ پیش از میلاد، سرزمین اسلواکی شاهد ظهور تمدنی جدید بود. سلت ها اپیداهای قدرتمندی را در محل براتیسلاوای امروزی و دوین بنا کردند. سکه های نقره ای بیاتک با کتیبه های لاتین، اولین شواهد شناخته شده از نگارش در اسلواکی هستند. در مناطق شمالی، ترکیبی از جمعیت بومی لوساتیا، همراه با نفوذ سلت ها و سپس داک ها، به پیدایش فرهنگ پوخوف با صنایع دستی پیشرفته و آهن کاری منجر شد. این فرهنگ اغلب با قبیله سلتیک کوتینی، که در منابع رومی ذکر شده، مرتبط است.
از قرن دوم میلادی، امپراتوری روم در حال گسترش، مجموعه ای از پایگاه ها را در اطراف و جنوب رود دانوب، از جمله کارنونتوم و بریگتیو، تأسیس کرد. اردوگاه زمستانی لاوگاریسیو (ترنتشین امروزی) در نزدیکی خط مرزی رومی لیمس رومانوس، جایی بود که لژیون دوم روم در سال ۱۷۹ میلادی، قبیله ژرمنی کوادی را در نبردی سرنوشت ساز شکست داد. این حضور رومی، تأثیرات فرهنگی و زیرساختی مهمی بر منطقه نهاد و میراثی ماندگار از خود بر جای گذاشت.
مهاجرت های بزرگ و ورود اسلاوها
در سده های دوم و سوم میلادی، هون ها از دشت های آسیای مرکزی به سمت غرب حرکت کردند. آن ها در سال ۳۷۷ میلادی از دانوب عبور کرده و پانونیا را اشغال کردند و برای ۷۵ سال از آنجا به عنوان پایگاهی برای حملات غارتگرانه به اروپای غربی استفاده کردند. اما با مرگ آتیلا در سال ۴۵۳، امپراتوری هون ها نیز به پایان رسید. در سال ۵۶۸، کنفدراسیون قبیله ای ترک-مغول آوارها، به منطقه دانوب میانه حمله کرد. آوارها مناطق پست دشت پانونیا را اشغال و امپراتوری خود را بر حوضه کارپات مسلط کردند.
تصور کنید در سده های پنجم و ششم میلادی، قبایل اسلاو، پس از گذر از دشت های وسیع، قدم به سرزمینی نهادند که امروز اسلواکی نامیده می شود. این مهاجرت های بزرگ، نقطه عطفی در تاریخ منطقه بود و پایه و اساس شکل گیری هویت اسلواکی را پی ریزی کرد. در قرن هفتم، اسلاوها نقش مهمی در تأسیس امپراتوری سامو ایفا کردند؛ اولین نهاد سیاسی اسلاوها که مرکزیت آن در غرب اسلواکی قرار داشت. این امپراتوری، اولین تلاش اسلاوها برای ایجاد یک دولت مستقل و متحد بود.
با فروپاشی خانات آوار در قرن نهم، دولت های اسلاوی نوظهوری پدیدار شدند. دوک نشین نیترا یکی از این دولت ها بود که در قرن هشتم شکل گرفت و شاهزاده آن، پریبینا، اولین کلیسای مسیحی را در سال ۸۲۸ میلادی در سرزمین اسلواکی امروزی وقف کرد. این رویداد، نشانه ای از آغاز مسیحیت در منطقه بود و تأثیری عمیق بر فرهنگ و جامعه آینده اسلواکی گذاشت.
اسلواکی در سایه امپراتوری های منطقه ای
تاریخ اسلواکی، همواره تحت تأثیر قدرت های منطقه ای و امپراتوری های بزرگ بوده است. این سرزمین، به دلیل موقعیت جغرافیایی خود در قلب اروپا، بارها دستخوش تغییرات مرزی و سیاسی شده و میراثی غنی از فرهنگ ها و تمدن های مختلف را در خود جای داده است.
موراویا کبیر (حدود ۸۳۰ تا ۹۰۷ میلادی)
موراویا کبیر، اوج قدرت دولت اسلاوی در اروپای مرکزی بود که در حدود سال ۸۳۰ میلادی با متحد شدن قبایل اسلاوی در شمال دانوب توسط موجمیر اول تأسیس شد. این امپراتوری، قلمروهای وسیعی را دربر گرفت که بخش هایی از اسلواکی و موراویا کنونی را شامل می شد و به عنوان قلب تپنده فرهنگ اسلاوی شناخته می شد. شاهزاده راستیسلاو، که در سال ۸۴۶ به قدرت رسید، سیاستی مستقل را در پیش گرفت و در برابر حملات فرانک ها مقاومت کرد. او برای تضعیف نفوذ کشیشان فرانک، از امپراتور بیزانس، میخائیل سوم، درخواست کمک کرد تا معلمانی را برای ترویج مسیحیت به زبان اسلاوی به منطقه بفرستد.
در سال ۸۶۳ میلادی، قدیسین سیریل و متودیوس، دو برادر و میسیونر بیزانسی، به موراویا کبیر آمدند. آن ها مسیحیت را با زبان بومی اسلاوها معرفی کردند و سیریل، اولین الفبای اسلاوی، یعنی گلاگولیتیک را توسعه داد که بعدها به الفبای سیریلیک تبدیل شد. این اقدام، انقلابی فرهنگی و مذهبی در منطقه ایجاد کرد و به حفظ هویت زبانی و فرهنگی اسلاوها کمک شایانی کرد. در دوران حکومت پادشاه سواتوپلوک اول (۸۷۱–۸۹۴)، امپراتوری موراویا کبیر به اوج گسترش ارضی خود رسید و مناطق وسیعی از اروپای مرکزی را تحت کنترل گرفت.
ورود قدیسین سیریل و متودیوس در سال ۸۶۳ میلادی و معرفی مسیحیت به زبان اسلاوی، نقطه عطفی در تاریخ اسلواکی بود که به حفظ هویت فرهنگی و زبانی اسلاوها کمک شایانی کرد.
با وجود این شکوفایی، موراویا کبیر با ضعف های داخلی و حملات خارجی مواجه شد. پس از مرگ سواتوپلوک در سال ۸۹۴، پسرانش بر سر قدرت با یکدیگر به نزاع پرداختند و این درگیری های داخلی، امپراتوری را تضعیف کرد. حملات مداوم مجارها نیز بر این ضعف افزود و در نهایت، پس از نبردهای خونین در نزدیکی براتیسلاوا در سال ۹۰۷ میلادی، موراویا کبیر فروپاشید. با این حال، میراث این امپراتوری، از جمله الفبای گلاگولیتیک و سیریلیک، به سایر کشورهای اسلاوی منتقل شد و راهی جدید در توسعه فرهنگی و اجتماعی آن ها گشود.
الحاق به پادشاهی مجارستان (قرن ۱۰ تا ۱۹۱۸)
با فروپاشی موراویا کبیر، سرزمین اسلواکی به تدریج در پادشاهی در حال ظهور مجارستان ادغام شد. این ادغام، که از قرن دهم میلادی آغاز شد و تا فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۸ ادامه یافت، تأثیرات عمیقی بر تاریخ اسلواکی گذاشت. اسلواکی برای قرن ها به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از دولت مجارستان باقی ماند و فرهنگ، زبان و ساختار اجتماعی آن تحت تأثیر مجارستان قرار گرفت.
حمله مغول ها در قرن سیزدهم میلادی، ویرانی های گسترده ای را در منطقه به بار آورد، اما پادشاه بلا چهارم مجارستان، نقش مهمی در بازسازی و توسعه این سرزمین ایفا کرد. در این دوران، شهرنشینی گسترش یافت و مهاجرت آلمانی ها و یهودیان به منطقه، تنوع قومی و اقتصادی را افزایش داد. براتیسلاوا، که در آن زمان با نام پرسبرگ شناخته می شد، به مجارستان علیا تبدیل شد و در زمان سلطنت هابسبورگ ها، برای مدتی پایتخت مجارستان بود.
اسلواکی در دوران جنگ های عثمانی و هابسبورگ، به خط مقدم نبرد تبدیل شد و رنج های بسیاری را متحمل گشت. این جنگ ها و همچنین ظهور پروتستانتیسم و ضد اصلاحات کاتولیکی، چهره اجتماعی و مذهبی منطقه را تغییر داد. در قرن نوزدهم، جنبش بیداری ملی اسلواک آغاز شد. این جنبش، به رهبری شخصیت هایی مانند لودوویچ اشتور، برای حفظ حقوق زبانی و فرهنگی اسلواک ها و مقابله با سیاست های ماگیاریزاسیون (مجارسازی) که توسط دولت مجارستان اعمال می شد، مبارزه کرد. این دوره، اوج تلاش اسلواک ها برای تثبیت هویت ملی خود در برابر فشارهای خارجی بود.
در طول این قرون، اسلواکی با وجود ادغام در پادشاهی مجارستان، توانست بخشی از هویت فرهنگی و زبانی خود را حفظ کند. این دوره، گنجینه ای از قلعه های سنگی، کلیساهای تاریخی و سنت های فولکلوریک را به یادگار گذاشت که امروزه نیز بخش جدایی ناپذیری از میراث فرهنگی اسلواکی به شمار می آید.
قرن بیستم: دوران تحولات بنیادین و استقلال
قرن بیستم، برای اسلواکی عصری پر از دگرگونی های عمیق بود؛ دورانی که این کشور از زیر سلطه امپراتوری ها بیرون آمد، با همسایگان خود اتحادیه تشکیل داد، جنگ های جهانی را تجربه کرد، تحت رژیم های کمونیستی قرار گرفت و سرانجام، به استقلال کامل رسید.
تشکیل چکسلواکی (۱۹۱۸–۱۹۳۹)
پس از پایان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری اتریش-مجارستان در سال ۱۹۱۸، فرصتی تاریخی برای ملت های چک و اسلواک پدید آمد. توماس گاریگ ماساریک، میلان راستیسلاو اشتفانیک و ادوارد بنش، با اعلام استقلال در واشنگتن دی.سی، جمهوری چکسلواکی را پایه گذاری کردند؛ دولتی مشترک که شامل سرزمین های بوهم، موراویا، سیلسیا، مجارستان علیا (اسلواکی) و روتنیای کارپات بود. مرزهای این کشور جدید، در سال های ۱۹۱۹ و ۱۹۲۰ با معاهدات سن ژرمن و تریانون تعیین شد.
در دوره بین دو جنگ جهانی، چکسلواکی دموکراتیک، با فرانسه و همچنین رومانی و یوگسلاوی (انتانت کوچک) متحد شد. این دوره برای چک ها و اسلواک ها، زمان نسبی رفاه و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود. اما رکود بزرگ اقتصادی در دهه ۱۹۳۰، چالش های شدیدی را به همراه داشت و منجر به بی ثباتی سیاسی در اروپا شد. چکسلواکی تحت فشار فزاینده ای از سوی دولت های بازتولیدکننده آلمان، مجارستان و لهستان قرار گرفت که از اقلیت های ناراضی در این کشور به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کردند.
این فشارها در نهایت به توافقنامه مونیخ در سپتامبر ۱۹۳۸ منجر شد که به آلمان اجازه داد سودتن لند، مناطق مرزی چکسلواکی با اکثریت آلمانی تبار، را ضمیمه خود کند. اقلیت های دیگر نیز خواستار خودمختاری شدند و کشور به جمهوری فدرال تبدیل شد و وعده خودمختاری سیاسی بیشتری به اسلواکی داده شد. با این حال، این وعده ها به طور کامل محقق نشد و بخش هایی از جنوب و شرق اسلواکی نیز در نوامبر ۱۹۳۳ به مجارستان واگذار گردید.
جمهوری اول اسلواکی و جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹–۱۹۴۵)
پس از توافقنامه مونیخ و جایزه وین، آلمان نازی اسلواکی را تهدید کرد که اگر استقلال خود را اعلام نکند، بخشی از آن را ضمیمه خود کرده و اجازه می دهد مناطق باقی مانده توسط مجارستان یا لهستان تقسیم شوند. بنابراین، اسلواکی در مارس ۱۹۳۹ از چکسلواکی جدا شد و تحت حمایت آلمان نازی، جمهوری اول اسلواکی را تشکیل داد. این اولین بار در تاریخ بود که اسلواکی به عنوان یک دولت مستقل شناخته می شد، هرچند که عملاً به یک دولت اقماری آلمان نازی تبدیل شد.
این دولت تک حزبی، تحت رهبری یوزف تیسو، رئیس جمهور، و وویتخ توکا، نخست وزیر، با آلمان نازی همکاری کرد و نیروهای خود را برای حمله به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ و اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۴۱ اعزام کرد. در نوامبر ۱۹۴۰، اسلواکی با امضای پیمان سه جانبه به نیروهای محور پیوست. سیاست های این رژیم شامل آزار و اذیت یهودیان بود. حدود ۷۵,۰۰۰ یهودی از ۸۰,۰۰۰ یهودی ساکن در قلمرو اسلواکی به اردوگاه های مرگ آلمان تبعید شدند.
همزمان، دولت چکسلواکی در تبعید از لندن فعالیت می کرد و تلاش می کرد تا توافقنامه مونیخ و اشغال چکسلواکی توسط آلمان را باطل کند و جمهوری را به مرزهای سال ۱۹۳۷ بازگرداند. در اواخر تابستان ۱۹۴۴، با نزدیک شدن ارتش سرخ شوروی، مقاومت داخلی علیه دولت فاشیستی اسلواکی به اوج خود رسید و قیام ملی اسلواکی آغاز شد. اگرچه این قیام سرکوب شد، اما مقاومت پارتیزان ها ادامه یافت. در نهایت، با آزادسازی اسلواکی توسط نیروهای شوروی و رومانی در آوریل ۱۹۴۵، جمهوری اول اسلواکی به پایان رسید.
دوران کمونیسم و چکسلواکی سوسیالیستی (۱۹۴۵–۱۹۸۹)
پس از جنگ جهانی دوم و کنفرانس یالتا در فوریه ۱۹۴۵، چکسلواکی تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفت و دوباره احیا شد. یوزف تیسو، رئیس جمهور سابق اسلواکی، در سال ۱۹۴۷ به جرم همکاری با نازی ها اعدام شد. در این دوره، بیش از ۸۰,۰۰۰ مجار و ۳۲,۰۰۰ آلمانی مجبور به ترک اسلواکی شدند.
در فوریه ۱۹۴۸، حزب کمونیست چکسلواکی با حمایت شوروی، از طریق کودتا کنترل کامل دولت را به دست گرفت و چکسلواکی به یک دولت کمونیستی در بلوک شرق، تحت نفوذ شوروی و عضو پیمان ورشو تبدیل شد. مرزهای غربی با پرده آهنین محافظت می شد و بسیاری از مردم در تلاش برای عبور از آن کشته شدند.
در سال ۱۹۶۸، الکساندر دوبچک، رهبر اصلاح طلب چکسلواکی، تلاش هایی را برای لیبرالیزه کردن رژیم کمونیستی آغاز کرد که به بهار پراگ معروف شد. اما این دوره اصلاحات، با مداخله نظامی نیروهای پیمان ورشو (شامل بلغارستان، مجارستان، لهستان و اتحاد جماهیر شوروی) در اوت ۱۹۶۸، به طرز خشونت آمیزی سرکوب شد و پایان یافت. این حمله، با کشته شدن ۱۳۷ غیرنظامی و زخمی شدن ۵۰۰ نفر همراه بود.
در سال ۱۹۶۹، چکسلواکی به جمهوری فدرال چک و اسلواک تقسیم شد، اما هر دو جمهوری همچنان تحت سیطره رژیم کمونیستی باقی ماندند. چکسلواکی در این دوران، با رژیم های کمونیستی در سراسر جهان، از جمله کره شمالی، کوبا و ویتنام شمالی، متحد بود و کمک های نظامی قابل توجهی به آن ها ارائه می کرد.
انقلاب مخملی و انحلال چکسلواکی (۱۹۸۹–۱۹۹۲)
در سال ۱۹۸۹، با وقوع انقلاب مخملی، حکومت کمونیستی در چکسلواکی به صورت مسالمت آمیز به پایان رسید. این انقلاب، موجی از تغییرات دموکراتیک را در کشور به راه انداخت و راه را برای آینده ای جدید گشود. پس از سقوط کمونیسم، احساسات ملی گرایانه و اختلافات سیاسی بین چک ها و اسلواک ها افزایش یافت.
این اختلافات در نهایت به طلاق مخملی منجر شد؛ جدایی مسالمت آمیز دو جمهوری چک و اسلواکی. در ۱۷ ژوئیه ۱۹۹۲، اسلواکی به رهبری نخست وزیر ولادیمیر مکیار، خود را یک دولت مستقل اعلام کرد و قوانین خود را بر قوانین دولت فدرال مقدم دانست. در طول پاییز ۱۹۹۲، ولادیمیر مکیار و نخست وزیر چک، واتسلاو کلاوس، درباره جزئیات انحلال فدراسیون مذاکره کردند. در نوامبر همان سال، پارلمان فدرال رأی به انحلال رسمی کشور در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۲ داد و بدین ترتیب، چکسلواکی پس از ۷۴ سال، به دو کشور مستقل تقسیم شد.
اسلواکی مستقل: چالش ها و دستاوردهای عصر مدرن
پس از جدایی مسالمت آمیز از جمهوری چک، اسلواکی وارد دوران جدیدی از استقلال و خودبسندگی شد. این دوران، با چالش های فراوان اما همچنین دستاوردهای چشمگیر همراه بود که مسیر این ملت جوان را در اروپای مدرن شکل داد.
سال های اولیه استقلال (دهه ۱۹۹۰)
جمهوری اسلواکی در ۱ ژانویه ۱۹۹۳ رسماً استقلال خود را اعلام کرد و به سرعت توسط جامعه جهانی به رسمیت شناخته شد. میخال کوواتچ، در فوریه ۱۹۹۳، به عنوان اولین رئیس جمهور جمهوری اسلواکی انتخاب شد. این کشور در ۱۹ ژانویه ۱۹۹۳ به عضویت سازمان ملل متحد درآمد و در سال های بعد به سازمان تجارت جهانی (گات) و کنوانسیون میراث جهانی یونسکو پیوست.
با این حال، دهه ۱۹۹۰ برای اسلواکی، دورانی پر از چالش بود. پس از سقوط کمونیسم، کشور برای مقابله با جرایم سازمان یافته آماده نبود و نرخ جرم و جنایت به شدت افزایش یافت. فساد سیاسی نیز به یک مشکل جدی تبدیل شد و دولت ولادیمیر مکیار، نخست وزیر وقت، به دلیل عدم شفافیت در فرآیندهای خصوصی سازی و همچنین دست داشتن در برخی رویدادهای جنایی، از جمله ربوده شدن پسر رئیس جمهور در سال ۱۹۹۵، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، اسلواکی را سیاهچاله ای در قلب اروپا توصیف کرد، که نشان دهنده وضعیت نامطلوب اقتصادی و سیاسی کشور در آن زمان بود. نرخ بالای بیکاری و تورم، همراه با کمترین سطح دموکراسی در اروپای مرکزی، این دهه را به دهه ۹۰ وحشی در تاریخ اسلواکی تبدیل کرد. این کشور حتی برای ۱۴ ماه بدون رئیس دولت ماند، تا اینکه در سال ۱۹۹۹، انتخابات مستقیم ریاست جمهوری برگزار شد.
اما با روی کار آمدن دولت میکولاش دزوریندا در سال ۱۹۹۸، فرآیندهای اصلاحی که تحت حکومت مکیار متوقف شده بودند، از سر گرفته شد. این دولت، با معرفی مالیات ثابت، آزادسازی بازار کار، مقررات زدایی از کسب وکار و خصوصی سازی نسبی تأمین اجتماعی، مسیر کشور را به سمت دموکراسی و اصلاحات اقتصادی هدایت کرد.
ادغام در نهادهای اروپایی و جهانی (دهه ۲۰۰۰)
دهه ۲۰۰۰ میلادی، نقطه عطفی در تاریخ اسلواکی بود که این کشور را به طور کامل در نهادهای اروپایی و جهانی ادغام کرد. این دوران، شاهد رشد اقتصادی سریع و پیشرفت های چشمگیر در همه زمینه ها بود.
در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۰، اسلواکی به عضویت سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) درآمد. سپس در ۲۹ مارس ۲۰۰۴ به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) پیوست و در ۱ مه ۲۰۰۴، گام بزرگ و مهم خود را با پیوستن به اتحادیه اروپا برداشت. این عضویت ها، امنیت و ثبات اقتصادی و سیاسی کشور را تضمین کرد.
با پیوستن به منطقه شنگن در ۲۱ دسامبر ۲۰۰۷، امکان سفر بدون ویزا برای شهروندان اسلواکی فراهم شد و در ۱ ژانویه ۲۰۰۹، این کشور با پذیرش یورو به عنوان واحد پول ملی، به منطقه یورو پیوست. این اقدامات، به اسلواکی کمک کرد تا به سرعت در اقتصاد جهانی ادغام شود و رشد اقتصادی قابل توجهی را تجربه کند، تا جایی که به آن لقب ببر تاترا (Tatra Tiger) را دادند. این کشور بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸، به طور متوسط ۶ درصد رشد تولید ناخالص داخلی سرانه در سال را تجربه کرد. ایوان گاشپاروویچ در سال ۲۰۰۴ به عنوان سومین رئیس جمهور اسلواکی انتخاب شد و در سال ۲۰۰۹، برای اولین بار و تنها رئیس جمهور اسلواک بود که دوباره به این سمت برگزیده شد.
تحولات معاصر و چالش های اخیر (دهه ۲۰۱۰ و ۲۰۲۰)
دهه های ۲۰۱۰ و ۲۰۲۰ میلادی، برای اسلواکی با تحولات و چالش های متعددی همراه بود. بحران مالی جهانی ۲۰۰۸، تأثیرات عمیقی بر اقتصاد اسلواکی گذاشت و این کشور را به رکود عمیقی فرو برد. بحران انرژی در اوایل سال ۲۰۰۹، به دلیل قطع گاز روسیه به اروپا، وضعیت اضطراری را در اسلواکی به وجود آورد.
در فاصله سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، ایوِتا رادیچووا، اولین نخست وزیر زن اسلواکی، دولت را رهبری کرد، اما دولتش تنها دو سال دوام آورد و به دلیل عدم موفقیت در تصویب مکانیزم ثبات مالی اروپا سقوط کرد. در سال ۲۰۱۲، رابرت فیتسو برای دومین بار به عنوان نخست وزیر انتخاب شد و حزب او، جهت – سوسیال دموکراسی، اولین حزبی بود که پس از سقوط کمونیسم، اکثریت قاطع کرسی ها را در پارلمان اسلواکی به دست آورد. آندری کیسکا در سال ۲۰۱۴ به عنوان چهارمین رئیس جمهور انتخاب شد و او اولین کارآفرین و سیاست مدار تازه کاری بود که به این مقام رسید.
بحران های بین المللی مانند الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ و بحران مهاجرت اروپا در سال ۲۰۱۵، به سرعت بر سیاست داخلی و پوشش رسانه ای اسلواکی تأثیر گذاشت. در سال ۲۰۱۶، رابرت فیتسو برای سومین بار نخست وزیر شد و به طولانی ترین نخست وزیر تاریخ اسلواکی تبدیل گشت. اما این دوره با آشفتگی های اجتماعی و سیاسی همراه بود؛ از جمله قتل یان کوچیاک، روزنامه نگار تحقیقاتی، در سال ۲۰۱۸ که به اعتراضات گسترده مردمی و استعفای فیتسو منجر شد. زوزانا چاپوتووا در سال ۲۰۱۹، به عنوان اولین رئیس جمهور زن اسلواکی انتخاب شد.
دهه ۲۰۲۰ با روی کار آمدن ایگور ماتوویچ در سال ۲۰۲۰ آغاز شد. دولت او با پاندمی کووید-۱۹ و رکود اقتصادی ناشی از آن مواجه شد که به مرگ بیش از ۲۱,۰۰۰ نفر و بدترین بحران اقتصادی از سال ۲۰۰۸ منجر شد. اختلافات بر سر خرید واکسن اسپوتنیک وی روسیه، بحران دولتی را به دنبال داشت و ماتوویچ استعفا داد و ادوارد هگر جایگزین او شد. دولت هگر با چالش های بزرگی همچون پاندمی، تهاجم روسیه به اوکراین، بحران پناهندگان اوکراینی و بحران جهانی انرژی روبرو بود. اسلواکی در این دوره به یکی از بزرگترین حامیان نظامی اوکراین تبدیل شد، اما اختلافات در ائتلاف به سقوط دولت در سال ۲۰۲۲ انجامید.
در سال ۲۰۲۳، دولت تکنوکرات لودوویچ اودور به طور موقت روی کار آمد و پس از انتخابات پارلمانی، رابرت فیتسو برای چهارمین بار به عنوان نخست وزیر منصوب شد. دولت جدید کمک های نظامی به اوکراین را متوقف کرد. در ۱۵ مه ۲۰۲۴، رابرت فیتسو مورد سوءقصد قرار گرفت. پیتر پلگرینی در سال ۲۰۲۴ به عنوان ششمین رئیس جمهور اسلواکی انتخاب شد. این دوره با بی ثباتی سیاسی، تیرگی روابط با اتحادیه اروپا و افزایش نفوذ روسیه همراه بوده است که منجر به تظاهرات گسترده مردمی در سراسر کشور شده و نگرانی هایی را در مورد آزادی رسانه و ثبات دموکراتیک اسلواکی به وجود آورده است. در سال ۲۰۲۵، دولت قانون اساسی را اصلاح کرد تا فقط دو جنس (مرد و زن) را به رسمیت بشناسد، که نگرانی های حقوق بشری را برانگیخت.
نتیجه گیری
سفر در تاریخ اسلواکی، از ریشه های کهن و اولین نشانه های سکونت انسان تا استقلال و چالش های عصر مدرن، داستانی پر فراز و نشیب از مبارزه، تاب آوری و شکل گیری هویت است. این سرزمین، با موقعیت استراتژیک خود در قلب اروپا، همواره شاهد تلاقی فرهنگ ها و قدرت ها بوده و هر دوره، اثری پاک نشدنی بر چهره آن گذاشته است.
اسلواکی از امپراتوری سامو و موراویا کبیر گرفته تا قرن ها ادغام در پادشاهی مجارستان و سپس چکسلواکی، مسیری طولانی را طی کرده است. در قرن بیستم، این کشور با جنگ های جهانی، رژیم های دیکتاتوری و تحولات سیاسی عمیق مواجه شد، اما در نهایت، با انقلاب مخملی و طلاق مخملی از چک، به استقلال کامل دست یافت.
در دوران استقلال، اسلواکی با چالش هایی نظیر خصوصی سازی، فساد و بی ثباتی سیاسی روبرو بود، اما به تدریج توانست با اصلاحات اقتصادی و ادغام در نهادهای اروپایی و جهانی مانند اتحادیه اروپا و ناتو، به رشد و توسعه چشمگیری دست یابد. امروزه، اسلواکی به عنوان کشوری توسعه یافته با اقتصادی پویا و فرهنگی غنی شناخته می شود که همچنان با چالش های داخلی و بین المللی دست و پنجه نرم می کند. این تاریخ طولانی و پیچیده، نه تنها گذشته اسلواکی را تعریف می کند، بلکه بینش عمیقی نسبت به جایگاه فعلی آن در اروپا و چشم انداز آینده اش به ما می دهد.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "تاریخ اسلواکی | راهنمای جامع از ابتدا تا امروز" هستید؟ با کلیک بر روی گردشگری و اقامتی، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "تاریخ اسلواکی | راهنمای جامع از ابتدا تا امروز"، کلیک کنید.