ابیات فارسی برای مشاعره از الف تا س

این مجموعه ابیات فارسی برای مشاعره به کوشش سید داوود عباسی گردآوری و همچنین تلاش شده تا ابیاتی زیبا و با قابلیت راحت تر – از نظر از بر نمودن – گلچین شده است.

4 مصرع از حروف الف تا س از ابیات زیبای فارسی برای مشاعره

الف:

این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

ب:

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما

با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما

برو از خانه گردون به در و نان مطلب کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

پ:

پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

پاک وصافی شو از چاه طبیعت به در آی که صفایی ندهد آب تراب آلوده

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

پند حکیم محض ثواب است وعین خیرفرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید

ت:

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل باری به غلط صرف شد ایام شبابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

تخت زمرد زده است گل به چمن راح چون لعل آتشین دریاب

ث:

ثانیه ها در پی هم میروند نیست کسی در پی آنها رود

ثنا ها کرد بر روی چو ماهش بپرسید از غم و تیمار راهش

ثواب مسجد و محراب و منبر بر امیر المومنین آقای قنبر

ثاقبا بخت چنین خواست که من خوار شوم تا به کوهش برسم طالع بهتر گیرم

ج:

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا کاخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

چ:

چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست

چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار محبان بادپیما را

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست کجا رویم بفرما از این جناب کجا

ح:

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست

حافظ این خرقه بینداز مگر جان ببری کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

حافظ مرید جام می است ای صبا برو وز بنده بندگی برسان شیخ جام را

خ:

خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را

خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

د:

در بزم دور یک دو قدح درکش و برو یعنی طمع مدار وصال دوام را

در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند آدم بهشت روضه دارالسلام را

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

ذ:

ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

ذره خاکم و در کوی تو ام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

ذکر رخ و زلف تو دلم را وردیست که صبح و شام دارد

ذخیره بنه از رنگ و بوی فصل بهار که میرسند ز پی رهزنان بهمن و دی

ر:

راز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را

رونق عهد شباب است دگر بستان را می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما

راه دل عشاق زد آن چشم خماری پیداست از این شیوه که مست است شرابت

ز:

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

ژ:

ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر راست بر عارض گلبوی عرق کرده یار

ژاله بر گل فتاده چون عرقی که به رحسار یار من باشد

ژغ ژغ دندان اودل می شکست جان شیران سیه می شد ز دست

س:

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

ساقیا آمدن عید مبارک بادت وان مواعید که کردی مرواد از یادت

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

امیدواریم مورد پسند شما بوده باشد و با تشکر از download ahang jadid برای کمک به تهیه این مجموعه.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "ابیات فارسی برای مشاعره از الف تا س" هستید؟ با کلیک بر روی کسب و کار ایرانی, فرهنگ و هنر، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "ابیات فارسی برای مشاعره از الف تا س"، کلیک کنید.